شهود مثنوی معنوی ــ حیرانی (4)

ساخت وبلاگ
شهود مثنوی معنوی ــ حیرانی (4)

 

 

حیرت حضور

بخش نخست

در نوشته های پیشین آورده شد که منظور مولانا از "حیرت" گاهی بیان سرگشتگی

آدمیان و اقرار به عجز در شناخت عقلانی حقیقت است، و گاهی بیان ِ حالی ربانی

که به پویندگان عارف وعاشق دست می دهد .حالی که ربودگی ِ آن را  "حیرت حضور"

می توان گفت . حیرت به معنای چند دلی در انتخاب راه درست برای نو گروندگان به

حق می تواند راهگشا باشد، بشرط آن که صادقانه از وی یاری جسته اراده و اختیار

خود را بکلی وا گذارد :

اشتری ام لاغری و پشت ریش

زاختیار همچوپالان شکل خویش

این کژاوه گه شود این سو گران

آن کژاوه گه شود آن سوکشان

اوّلم این جزر و مدّ از تو رسید

ورنه ساکن بود این بحر ای مجید

هم از آنجا کین تردّد دادیم

بی تردد کن مرا هم از کرم

تا به کی این ابتلا؟یارب مکن!

مذهبی ام بخش و ده مذهب مکن ! 4/213

در مراحل بعدی که دل سالک به شناخت حضرت حق آرام می گیرد و بر خود می بالد

به گنجی در شناخت حقیقت دست یافته است، حیرت حضور رخ می کند . برای درک

روشن تر از این مرحله به ادامه حکایت موسی و فرعون می پردازیم . آن جا که مولانا

از زبان فرعون ، پس از شکایتش به درگاه حق بخاطر بخت بدی که بر وی روا داشته ،

این نکتۀ اساسی را مطرح می کند که :

پیش چوگان های حکم ِ کن فکان

می دویم  اندر مکان و لامکان 1/2466

سپس می پرسد :

چون گل از خار است وخاراز گل چرا

هر دو در جنگند و اندر ماجرا؟

این همان پرسش بی پاسخ خواجۀ شیراز است که می سراید :

مستور و مست هر دو چو از یک قبیله اند

مادل به عشوۀ که دهیم اختیار چیست؟...

پس از آن ادامه می دهد :

یا نه جنگ است این، برای حکمت است

همچو جنگ خر فروشان صنعت است

یا نه این است و نه آن، حیرانی است

گنج باید جست این ویرانی است

آنچه توگنجش توهم می کنی

ز آن توهم گنج را گم می کنی

چون عمارت دان تو وهم و رای ها

گنج نبود در عمارت جای ها

در عمارت ، هستی وجنگی بود

نیست را از هست ها ننگی بود

نی که هست از نیستی فریاد کرد

بل که نیست آن هست را واداد کرد1/2478

در عمارت و آبادانی البته گنجی یافت نمی شود ؛مانند وجود جسمی ِ زندگان و جهان مادی

که گنج معنوی را در آنان نمی توان یافت ."نیستی" که در واقع همان هستی ست ، "جهان ِ

واقع" را پدید می آورد ، ــ چرا که بصورت کمون در ضمیر خدا وجود داشته و دارد ــ از ارتباط و

در آمیختن با هستی ــ یعنی عالم ماده ــ  دوری می جوید . [ توضیح آن که گاه منظور مولانا

از نیستی همان هستی مطلق و بدون تعین است :

ما عدم هاییم و هستی های ما

تو وجود مطلقی فانی نما.... ]

در بیت آخر می گوید : مپندار که "جهان هست " یعنی جهان ماده و از جمله فرعون که به این

دنیا چسبیده از نیستی مطلق ــ جهان غیب و ارواح پیامبران و اولیا " ــ  به تنگ آمده و آنان را

پس می زند، بلکه بر عکس ، این نیستی ظاهری و یا هستی واقعی ــ از آن جمله جان موسی

ست ــ که فرعون و فرعون صفتان را واداد می کند و پس می زند . اگرچه موسی ظاهرا فرعون

را به ایمان فرا می خوانَد ، ولی جان وی  که به اسماء و صفات حق آغشته است نمی تواند

وجود فرعون بی ایمان را بپذیرد . [ همانگونه که فرعون هم در نهان خاکی و موزون می شد ،

ولی با دیدن موسی باز گرفتار غرور نفس گشته از حضور وی نزد خویش متنفر بود . ]

تو مگو که : " من گریزانم ز نیست"

بل که او از تو گریزان است ، بیست

ظاهرا می خواندت او سوی خود

وز درون می راندت با چوب ِ ردّ

نعل های باژگون است ای سلیم !

سرکشی ِ فرعون می دان از کلیم

می فرماید:"ای فرعون که در بند این دنیایی ! تند مرو و زود قضاوت مکن . درنگ کن و ببین که

موسی اگر چه ظاهرا تو را به سوی خویش می خواند ولی در باطن خویش اوست که از تو

متنفر است." و سپس به مخاطب مثنوی می گوید ای ساده و زود باور! ای سلیم النفس که

قضایا را ساده و سطحی بررسی می کنی !  زیرک نیستی و بصیرت نداری ! جان خدا خوی

موسی ست که فرعون را سرکش و نافرمان می کند .چرا که فرعون در خلوت با خدای خویش

ناله ها دارد. بازی قضا و قدر الهی ــ ویا در زبان عامه مردم چرخ بازیگر ــ نعل ِ وارونه می زند .

[اشاره است به راه و روش دزدان و رهزنان که برای به اشتباه انداختن تعقیب کنندگان نعل را

برعکس بر سم اسبان می زدند . حضرت حق هم نمی خواهد همگان از اسرار خبری داشته

باشند . تنها پاکدلان عارف لایق چنین آگاهی هستند . ]

با این تقدیر ای عجب ! گناه فرعون در چیست که باید به جهنم برود ؟ او نیز همچون ابلیس

می تواند بهانه آورد که تقدیر چنین خواسته است .عقل  نمی پذیرد بدون احساس آزادی و

اختیار، گناه کسی را به پای او بنویسند . و این گره ناگشودنی تنها در مورد فرعون نیست،

که بقول خواجۀ شیراز : " آتش که را بسوزد، گر بولهب نباشد ..." .

یک نوع، پاسخ به این پرسش را مولانا در همان دفتر سوم مثنوی تحت عنوان "نومید شدن

انبیا از قبول و پذیرایی منکران " داده بود و ما در بخش های پیشین این مجموعه آورده ایم .

در آن جا سوال انبیا این بود ، حال که نفس اول راند بر نفس دوم و آب از سرچشمه گل آلود

است ، دیگر از چه رو باید بیهوده سرکشان را به راه آورد؟ پاسخ این بود که

چون که بر بوک است جمله کارها

کار دین ، اولی کزین یابی رها

نیست دستوری در اینجا قرع ِ باب

جز امید، اللهُ اعلم بالصّواب ... 3/3092

یعنی ای پیامبران و مومنان شما از عاقبت افراد مطلع نیستید که از ابتدای امر برای جهنم اند

یا بهشت . قرع باب نکنید ، درب جهان غیب را نکوبید و سوال نکنید . شما کارتان را بکنید و

همچنان امید به رستگاری کافران داشته باشید . اما مولانا نوع دیگری هم پاسخ این پرسش

بنیادین زندگی آدمیان را دارد . پاسخی که زیبندۀ عارفان است .همینجاست که "حیرت حضور"

رخ می کند . (1)

                                     ادامه نوشتار در حیرانی (5)

زیر نویس

1 : در باره فرعون و عاقبت کارش سخن فراوان رفته است . قرآن ایمان فرعون را قبول ندارد

چرا که درست در هنگام مرگ که امیدی به زندگی نداشت شهادت را بر زبان راند . عطار در

ابیات آغازین مصیبت نامه بر فرعون اینچنین دل می سوزاند :

چون همی شد غرقه فرعون آن زمان

از لژن پر کرد جبریلش دهان

نیمۀ قول شهادت گفته بود

در دگر نیمه ز عالم رفته بود

از کرم گفتی که ای روح الامین !

گر تمام قول گفتی آن لعین،

چارصد سالش گناه کافری

کردمی محو از کمال قادری ...

ابن عربی، عارف نامدار  آشکارا از ایمان فرعون سخن رانده و می گفت :

" رحمت خداوند اوسع از آن است که که ایمان مضطری را نپذیرد ، (نک، ابن عربی،

جهانگیری  ص 571)

خود مولانا  چه در مثنوی و چه در دیوان رفتاری مماشات گونه با فرعون کرده است و

حتی در ترجیع بندی می سراید :

فرعون را احسان تو از نفس ِ ثعبان می خرد

گرچه به ظاهر سوی او تهدید ِثعبان می کشی

و باز در غزلی دیگر :

فرعون بدان سختی ، با آن همه بدبختی

نک موسی عمران شد ، تا باد چنین بادا

باری ... این تذکر برای آنست که خوانندگان توجه بفرمایند تاویلاتی که بسیاری

از عارفان ادبیات صوفیانه در باره مغضوبان ادیان کرده اند یکی از راه های تطبیق

و سایش جنبه هایسخت گیرانه ادیان با مقتضیات جوامع تحول یافته امروزی ست

شهود مثنوی معنوی...
ما را در سایت شهود مثنوی معنوی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fzibarooze بازدید : 373 تاريخ : سه شنبه 20 مهر 1395 ساعت: 13:25