دیدار معنوی مثنوی ــ‌ نمکسارِ معانی (بخش دوم)

ساخت وبلاگ

دیدار معنوی مثنوی

نمکسارِ* معانی

(نگاه مولوی به تناسخ)

(بخش دوم)

در مثنوی، مولانا موضوع «‌رجعت»‌ را بطور غیر مستقیم و در جریان نقل حکایات آورده

است. مثلا در دفتر ششم ضمن بازگویی داستان آن فقیرِ روزی طلب که از خداوند بدون

زحمتِ کار و کسب روزی می طلبید، از طبیعتِ جهانِ مادی سخن می گوید که بر اساسِ

کشمکشِ پدیده های متضاد برقرارست.تنها مرگ ست که موجودات را از پویایی انداخته،

در خود محو می کند. مولانا غالبا برای قابل لمس ساختن مفاهیم مجردی که خود به کشف

و شهود دریافته است، از تمثیل استفاده می کند.در اینجا نیز مثالی از نمکزار می آورد:

خاک را بین؛ خلقِ رنگارنگ را

می کند یکرنگ* اندر گورها

این نمکسارِ جسومِ ظاهر ست

خود نمکسارِ معانی دیگر ست

آن نمکسارِ معانی، معنوی ست

از ازل، آن تا ابد اندر نوی ست... ۶/۱۸۵۹

نمکسار به معنای معدن نمک یا شوره زار است. مولانا از دونوع متفاوت نمکزار یکی مادی و

این جهانی دیگر معنوی و غیبی سخن می گوید. خاکِ گورگویی شوره زاری ست که آدمیان را

از هر نژاد و جنسیت و صفاتی که باشند به یک رنگ در آورده و در خویش محو می سازد.

اما نمکزار معانی چنین صفتی ندارد و تا ابد در حال نو شدن و تازگی و زایش است. در مرگِ

بدن، همگی یکسان می شوند.صوَرِ ظاهر بر اثر مرگ، به خاک مبدّل می گردند: ولی جان ها

در نمکزار معانی باقی مانده و بنا به خواست خداوند زندگی را ادامه می دهند.اما از چه راه؟

پیش تر در دفتر نخست از رابطه میان صورت و معنی سخن به میان آمده بود:

صورت از بی صورتی آمد برون

باز شد؛ که انّا اِلَیهِ راجِعون ۱/۱۱۴۱

{ واژهٔ «صورت» در آثار مولانا هم به ماهیتِ اجسام اشاره دارد و هم به فرم و شکل آنها.در

مواردی هم صورت در برابر معنی به مفهوم ظاهر ِچیزی در برابر باطن و ذاتِ آن ست.}

جهانِ صورتها، ظاهری و ناپایدار است. هر صورتی به اصل و معنای خود باز می گردد. معانی

هم در منشأ پیدایش خود محو می گردند. مولانا همین مفهوم را درابیات آغازین دفتر ششم

مثنوی معنوی گنجانده است : ( از بیت ۶۶ به بعد)

آب جیحون را اگر نتوان کشید

هم ز قدرِ تشنگی نتوان برید ۶۶

گر شدی عطشانِ بحرِ معنوی

فُرجه یی* کن در جزیرهٔ مثنوی ۶۷

فرجه کن چندان که اندر هر نفس

مثنوی را معنوی بینی و بس ۶۸

باد، کَه را زآبِ جو چون واکَنَد

آب، یکرنگیِّ خود پیدا کند ۶۹

شاخه های تازهٔ مرجان ببین

میوه های رُسته زآبِ جان ببین ۷۰

چون ز حرف و صوت و دم یکتا* شود

آن همه بگذارد و دریا شود ۷۱

*فُرجه؛ شکاف میان دوچیز، تماشا وگشت و گذارـ *یکتا شدن؛ جدا شدن.

می فرماید؛ هرچند وجود انسان توانایی و گنجایش ِ ادراک همهٔ حقایق الهی را ندارد، اما در

حدِّ تشنگی ِ مختصر خویش می توان از بحر حقیقت سیراب شد. بنا بر این اگر تشنهٔ‌ دریای

معنوی گشتی، به تفرج و گشت و گذار در جزیرهٔ مثنوی بپرداز تا گوهر حقایق و میوه های

پرورش یافته از جان را ببینی. { تشبیه مثنوی به جزیره ای در میان دریای الهی بدلیل وجود

کلماتی ست که انتقال دهندهٔ معانی ژرف اند.} سپس برای آن جانِ تشنه ای که به تفرج و

تامل درمعانی مثنوی پرداخته است، ــ فارغ از توجه به حرف و صوت و کلماتی که واسطهٔ

انتقال معانی بودند ــ، اشعار، غرقه در دریای احدیّت گشته و روانِ آن تشنه را هم با خود به

دریای حقایق معنوی متصل می سازد.

در واقع آوردن تمثیل دریا برای ادراک حقیقت ، مانند همان تمثیل «نمکسار معنوی» ست،

که مولانا بر فعال بودن آن تاکید کرده بود.در ادامهٔ ابیات، این همسانی ادراک می گردد:

حرف گو و حرف نوش و حرف ها

هر سه جان گردند اندر انتها ۷۲

نان دهنده و نان ستان و نانِ پاک

ساده گردند از صوَر، گردند خاک ۷۳

لیک، معنی شان بوَد در سه مقام

در مراتب، هم ممَیَّز* ، هم مدام ۷۴

خاک شد صورت، ولی معنی نشد

هر که گوید: «شد»، تو گویش :«نی،نشد» ۷۵

* ممَیَّز؛ تفکیک شده از یکدیگر

ابیات ۷۲ و ۷۳ : یعنی مثنوی { یا گویندهٔ آن، زیرا مفاهیم معنوی را از راه الهام دریافته } و

مثنوی شنو و سخنان مثنوی نهایتا مبدل به روحِ مطلق می گردند؛ چنانکه گویی دهندهٔ نان

و خورندهٔ نان و خودِ نان هم در نهایت امر، صورتِ ظاهرِ خود را از دست داده و تبدیل به

خاک می شوند. { یعنی در نمکسار جسوم ظاهر به یک رنگ و صفت در می آیند}

ابیات ۷۴ و ۷۵ :‌ ولی معنی آنان یعنی ذات و باطنِ آنان در سه مرتبه و مقام، جدا از هم و

برای همیشه باقی می مانند . { در این ابیات، واژهٔ صورت در برابر معنی اشاره به فرم و

ظاهر اجسام در تقابل با ذات آنها دارد. رجوع به مقا لات صورت و معنی دژهوش ربا شود}

آری، ظاهر و جسمِ گوینده و شنوندهٔ معانی، خاک گشته و معدوم می شوند ولی اگر کسی

بگوید باطنی در کار نیست و مرگ تن برابر با نیستی مطلق ست و بازگشتی وجود ندارد و

موضوع رستاخیز را انکار کند، مخالفت کن. بلکه:

در جهانِ روح، هر سه منتظر

گه ز صورت هارِب* و گه مستقِر* ۷۶

امر آید: « در صوَر رو! » در رود

باز هم ز امرش مجرَّد می شود ۷۷

*هارِب؛ گریزنده ـ *مستقِر؛ قرار گیرنده، ساکن

{ ابیات بالا تاثیری از حکمتِ نظری دارد. این حکمت عمدتا آمیزه ای ست از آراء فلوطین و

جهان شناسی اسلامی که نخستین بار توسط فارابی مطرح گردید.س از آن توسط ابن سینا

و ابن رشد روشن تر بیان گشته و ابن عربی هم در طرح عرفان نظری خویش تاثیراتی از آن

پذیرفت. با وجود این، گیرایی و لطف سخن مولانا مختصِّ اوست؛ و نمی توان آن را با آموزه

های فلسفهٔ «وحدت وجود » ــ آنگونه که بعضی شارحان مثنوی نوشته اند ــ یک سان دانست؛

چرا که بنا بر دیدگاه ابن عربی خداوند خواهی نخواهی تابع اسماء و صفات خویش است، (۴)

ولی در نگاه مولانا خداوند قادر مطلقی ست که هرگاه اراده کند می تواند قوانین جهان هستی

را در هم ریخته جهانی دیگر بیاراید.خلاصهٔ جهان شناسی فارابی هم بر این بنیاد است که تمام

مراتبِ جهان هستی پیش از خلقت به حالت کمون در اندیشهٔ خداوند موجودند و او با واسطهٔ

آفرینش عقلِ اول که حاویِ عقول و نفوس دیگرست، این مراتب را خلق می کند. (۵)

ابیات ۷۶ و ۷۷: می فرماید روح یا ذاتِ سخن گو و سخن شنو و همچنین مفاهیمِ مجرده، در

عالمِ غیب، چه در حالت ترکیبی و فرم و چه به حالتِ غیر صوری منتظر دستور خداوند بسر

می برند. ( منظور ، نظر فارابی ست که رای نو افلاطونیان را نمایندگی می کند که اشیاء و

مفاهیم مجرده،پیش از ظهور در جهانِ هستی در اندیشهٔ خداوند بصورت کمون و مستقل از

یکدیگر وجود دارند.) فرمان می رسد که در صورت و قالب برو ! می رود. ــ و آن قالب، اعم

از جامد و نبات و حیوان و انسان در جهان مادی جان می گیرد ــ و باز هم فرمان می رسد باز

گرد! ــ و آن ترکیبِ صوری (ظاهری)، جان خود را از دست داده از هم می گسلد. ــ

( ادامه دارد)

زیر نویس ها:

۴ : نک؛ محیی الدین ابن عربی ، تالیف محسن جهانگیری ـ ص ۴۰۹

۵ : فارابی؛ آراء اهل المدینه الفاضله ـص۱۹ / به نقل از تاریخ فلسفه در جان اسلامی،ص ۴۱۵

حنا الفاخوری ـ خلیل الجر؛ ترجمه عبدالمحمد آیتی ـ نشر زمان

شهود مثنوی معنوی...
ما را در سایت شهود مثنوی معنوی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fzibarooze بازدید : 22 تاريخ : چهارشنبه 16 اسفند 1402 ساعت: 0:04