دیدار معنوی مثنوی ــ دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (۵۹)

ساخت وبلاگ

دیدار'>دیدار معنوی مثنوی'>مثنوی

دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (۵۹)

(حکایت قاضی و زن جوحی) ز

در ابیات آینده مولانا بی اعتباری عشق مجازی را گوشزد می کند.غالبا در متون کهن پارسی،

مؤلف با آوردنِ صیغهٔ ماضی افعال، تاکید بر روا بودنشان در همهٔ زمانها دارد. بیت ۴۴۹۶:

عاشقی کو در غمِ معشوق رفت

گرچه بیرون ست، در صندوق رفت ۴۸

عمر در صندوق برد از اندُهان

جز که صندوقی نبیند از جهان ۴۹

آن سری که نیست فوقِ آسمان

از هوس، او را در آن صندوق دان ۵۰

چون ز صندوقِ‌ بدن بیرون رود

او ز گوری سوی گوری می شود ۵۱

این سخن پایان ندارد؛ قاضی اش

گفت: « ای حمّال و ای صندوق کش! ۵۲

از من آگه کن درونِ محکمه

نایبم را زودتر، با این همه ۵۳

تا خَرَد این را به زَر زاین بی خِرد

همچنین بسته به خانهٔ ما بَرد» ۵۴

(تفسیر اجمالی ابیات)

ابیات ۴۸ تا ۵۱: ذهن مولانا از موضوعِ در صندوق رفتنِ قاضی متوجه صندوقِ درون یا زندان

ضمیرِ آدمی می شود.عاشقی که به درد عشق معشوقی گرفتار گردد، اگر چه محبوسِ هیچ

صندوقی نیست، اما در واقع امر، زندانیِ غم واندوه خویش است و دنیا را در حدِّ همان قفس

تنگ می بیند.صاحبِ سَری که از شدت شهوات بر فراز آسمانها نرفته است، همواره زندانیِ

محصور درون صندوق است.وقتی هم که عمرش به پایان برسد، از صندوقِ تن به صندوقِ گور

منتقل می گردد.{ کسی که به معنویات اهمیت ندهد چه در زمان جوانی و عشق ورزیدن و چه

در اوقات دیگر زندگانی،که درگیر دلمشغولی های فانی ست؛ تا پایان عمر زندانی قفس های

اوهام خویش باقی خواهد ماند. باز محبوس درقفس، از میانِ میله ها دنیای بیرون را دیده میل

به رهایی از زندان دارد. اما محبوسِ صندوق، خبر از وجود عوالمی برتر از آن را ندارد.}

و اما به نظر می رسد مولانا در سرودن بیت ۵۰ ـ در نسخهٔ نیکلسون شماره ۴۴۹۸ ـ :

آن سری که نیست فوقِ آسمان

از هوس، او را در آن صندوق دان

نگاهی به تمثیل افلاطون در بارهٔ سرنوشت نفوس انسانی در همراهی با خدای خرد ـ زئوس ـ

در رسالهٔ «فدروس»دارد.{ زئوس همراه با ملازمان خود، ــ خدایان ِ تحتِ فرمان او ــ سوار

بر ارابه و اسبان تندپای و پرنده برای ملاقات با حقیقتِ محض و بی صفت و مجرد از ماده، بر

بام آسمان ها در گردش است.ازبین نفوس آدمی ـ که به ارابه رانهایی با دو اسب سیاه و سپید

تشبیه شده اند،ــ کسانی ملازم خدایان اند که اسب سپید نفس آنان توانسته باشد اسب سیاه

و بدکار نفس امّاره را رام کرده باشد. اینان متناسب با استعداد و خرد خود می توانند تا مدتی

سر از سقف ِ آسمان بر آورده، در رکاب خدایان سفر کنند.} (۹) ظاهرا مولانا این اسطوره

را با احادیث هماهنگ کرده درمیانِ حکایت جوحی آورده است که در ابیات آینده می خوانیم.

این مورد به ذهن دیگر مثنوی پژوهان نرسیده و نخستین بار است که مطرح می گردد. هر چند

نیکلسون جایی دیگر در شرح ِ ابیات مثنوی، اشاره دارد که مولانا در آثار خود بصورت مبهم و

غیرفلسفی و با حفظ شئون اخلاقی اشاراتی به نظر پلوتین و نوافلاطونیان می کند.(۱۰)

ای خدا بگمار قومی روحمند

تا ز صندوقِ بدنمان وا خرند ۵۵

خلق را از بندِ صندوقِ فسون

کی* خَرَد جز انبیا و مُرسَلون؟ ۵۶

از هزاران یک کسی خوش منظر* است

که بداند کو به صندوق اندر است ۵۷

او جهان را دیده باشد پیش از آن

تا بِدان ضد، این ضدش گردد عیان ۵۸

زین سبب که علم، ضَاّلِهٔ* مؤمن ست

عارفِ ِ ضالهٔ خود ست و موقِن* ست ۵۹

(تفسیر اجمالی ابیات)

*کِی؛ چه کسی،«که» خوانده می شود.ـ *منظر؛جای نگرش، چهره، دریچه، نظر

و اندیشه.در اینجا خوش منظر؛نیک نظر و بصیر. ـ *ضالّه؛ گم شده، برگرفته از

ضالّ؛ گمراه. خصوصا در مورد شتر آواره و بی صاحب گویند. در این بیت برای

رعایت وزن، با فتحه آمده است،(ضَّله)؛ همچنین گاهی بدون تشدید هم می آید.

(ضاله) ــ*موقِن؛‌ یقین کننده، تصدیق کنندهٔ بدون انکار

(تفسیر اجمالی ابیات)

نظر مولانا در سلوک، یاری جستن از راهنماست. راه جستن به حق بدون دستگیری پیری

راهدان ــ همچون موردِ پیرِ چنگی در دفتر نخست ــ بسیار نادر ست. بنا بر این باید با دعا

در خواست کرد که : خداوندا کسی از گروهِ عارفان کامل و آگاه بر سر راهمان قرار ده تا

ما را از صندوق تن و آرزوهای ناشناخته مان رهایی بخشد. به غیر از پیامبران و دیگر پیران

راه بین ِ دیگر چه کسی قادر است ما را از زندان افسون های نفس خلاص کند؟ هیج کس.

از میان هزاران انسان کسی بینا و بصیر است که بداند چگونه اسیر زندان ِ بدنِ مادّی ست

او پیش از آمدن به این دنیا، جهانِ اعلی را دریافته است و اکنون با یاد آوری آن، دست به

مقایسه زده و ماهیّتِ اشیاء و اتفاقات این جهان را می داند. در اندیشهٔ مولانا اولیا افرادی

برگزیده اند که ارواحشان پیش از آمدن به این جهان و بدن جسمانی، دنیای الست را دیده

و میثاق الهی را با وجود بدن مادی از یاد نبرده اند. علم حقیقی همین به یاد آوردن منشاء و

ذات واقعییات کنونی در جهان الهی ست . ــ یاد آور سخن افلاطون است که می گفت علم

یعنی تذکر. البته این تشابهات نظری را نباید نوعی کپی برداری تلقی کرد. تجارب شهودی ِ

عرفانی در میان ملل و نحل ِ مختلف، تشابهاتِ فراوانی دارند زیرا موضوع آنها که اتصال با

مبدأ وجودست یک حقیقت بیش نیست. ــ در بیت آخرمی گوید چونکه چنین حکمت و علمی

همانندِ شتر گم گشته، در موردِ انسان با ایمان و عارف است، حال که گمشدهٔ‌ خود را یافته

آن را بدون هیچ تردیدی می شناسد. مولانا اشاره به حدیثی در بیت زیر، دفتر دوم دارد:

ز آنکه حکمت همچو ناقهٔ ضَّاله ست

همچو دلّاله شهان را دَالّه ست

اَلحِکمةُ ضالَّةُ المُؤمِنِ فَحَیثُ وَجَدَها فَهُوَ اَحَقَ بِها «‌ حکمت گمشدهٔ‌ مومن ست. هر جا که

یافت؛‌بدان سزاوار ترین ست» (۱۱)

(ادامه دارد)

زیر نویسها

۹ : نک؛ چهار رساله افلاطون ـ ترجمهٔ دکتر محمود صناعی صص ۱۲۷ الی ۱۳۲

۱۰ : نیکلسون، ر.ا ـ شرح مثنوی معنوی، دفتر اول، ص۵۶۷ ـ ترجمه حسن لاهوتی :

« آنچه را فلوطین لخت و عریان به نحو نازیبا بیان می کند،جلال الدین در قالب تمثیلی

پرده نشین و نهفته فرو می اندازد. او همه چیز را تلویحا می گوید.اما آنها را به ندرت

فاش برزبان می آورد.به موضوعاتی که انتخاب می کند از جانب اخلاقی نزدیک می شود»

۱۱ : جامع صغیر، ج۲، ص ۹۷ به نقل از احادیث مثنوی، ص ۵۷ ــ فروزانفر

شهود مثنوی معنوی...
ما را در سایت شهود مثنوی معنوی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fzibarooze بازدید : 38 تاريخ : پنجشنبه 26 بهمن 1402 ساعت: 0:38