دیدار معنوی مثنوی ــ پیشینۀ "نظربازی" و "جمال پرستی" در تصوف و عرفان (2)

ساخت وبلاگ
 

دیدار معنوی مثنوی

پیشینۀ "نظر بازی"و "جمال پرستی" در تصوف و عرفان (2)

افلاطون و موضوع عشق

و اما سابقه "نظر بازی" در ادبیات عاشقانۀ صوفیه و غیر آن به جایی دیگر ختم می شود .

قرنها پیش از بر آمدن حلمانیان و دیگر زیبا پرستان نظرباز ،افلاطون با مطرح کردن "عشق

الهی"، حدودی برای عشق های زمینی معین کرد،که تا به امروز در میان عارفان  اغلب

ادیان و مذاهب بزرگ جهانی مورد بحث و بررسی ست .البته پیش از او نیزسخن از عشق

الهی در بسیاری از فرهنگ های بزرگ باستان،مانند چینیان و هندوان و ایرانیان وجود داشت

اما آنچه در فرهنگ عرفانی از عشق به دست عارفان و حکیمان مسلمان رسیده است،کم

و بیش رنگ افلاطونی دارد، که از طریق نو افلاطونیان جریان پیدا کرده است . وی نخستین

فیلسوفی ست که عشق الهی رادر کنار عقل وحتی برتر از آن برای شناخت حقیقت جهان 

لازم می داند. او ماهیت عشق را نوعی از جنون می بیند . در واقع او برای دیوانگی انواعی

قائل است و دیوانگی عشق را بر همه آنان ارج می نهدو عطای خدایان به آدمیان می نامد: 

" اما نوعی دیوانگی هست که هدیۀ خدایانست و سرچشمۀ همۀ نیکی هایی که خدایان

برای آدمیان می فرستند . چه، الهام یافتن از غیب هم نوعی دیوانگی ست." (1)

بنا بر این افلاطون کار وکردار پیامبران و شاعران وحتی هنرمندان اصیل را که در هنگام تالیف

آثار خویش از خود بیخود می شوند نوعی از دیوانگی می داند که همه ازغیب و عطای الهی

سرچشمه می گیرد . ادبیات عارفانه ما سرشار از چنین سخنانی ست . البته چنین نیست

که عارفان تنها متاثراز افکار افلاطون بوده اند.سهم دیگر فرهنگ های عرفانی چون هندوییسم

و میتراییسم و تائوییسم و امثال آن را نباید نادیده گرفت.باری،ازمیان آثار بجای مانده از افلاطون، 

"فدروس" و "ضیافت" در کنار طرح موضوعات دیگر،به مسالۀ عشق پرداخته اند. پیش از نگاهی

اجمالی بر این دو اثر، یاد آوری دو مطلب ضرورت دارد . نخست آنکه افلاطون در بسیاری از آثار

خود، که غالبا بصورت دیالوگ و مناظره بیان می شود، از استاد خویش سقراط نام برده، وجود

وی را مطرح می سازد و خود را تنها راوی آن گفتگوها می نمایاند . دیگر آنکه در یونان باستان

همجنس گرایی میان همه طبقات مردم  رواجی گسترده داشت و کسی از این که  مفعول یا

فاعل و یا هر دو نقش در چنین روابطی را داشته باشد ، احساس سرافکندگی نمی کرد . در

عین حال، مباشرت با زنان هم برای تولید مثل یا لذت جنسی برقرار خود باقی بود . "فدروس"

جوانی خوب رخسار و با فرهنگ، روزی بر سر راه خویش به سقراط بر می خورد و میان آنان

گفت و گویی دوستانه و فلسفی در بارۀ ماهیت عشق و کار و کردار عاشق در می گیرد. وی

به نقل از "لوسیاس" خطیب نامی شهر، راز خوشبختی جوانان را انتخاب دوستان "نا عاشق"

قلمداد می کند. یعنی جوانان باید کسانی را از خود کامروا گردانند که عاشق زارشان نباشند .

زیرا عشق درد سر فراوان دارد؛ از جمله آن که عاشق دیگر دامان معشوق را رها نمی کند و

همه جا بر اثر تعصبی که می ورزد، آزادی معشوق را از او سلب می کند .او بر رفتار و گفتارش

مسلط نیست و خردمندی را کنار نهاده است. بر عکس، کسی که ناعاشق است آداب صحبت

را می داند و شور و شری به پا نمی کند.حسادتی ندارد اگر معشوق به کسی دیگر توجه کند.

حاصل آن که لوسیاس خطیب، جوان را تشویق می کند "به هر چمن که رسیدی گلی بچین و

برو." فدروس مسحور آن خطابه شده ، نظر سقراط را می پرسد . سقراط ابتدا با طنز و تمسخر

درستی این نصیحت را به چالش می کشد.فدروس اصرار می ورزد که در این صورت راه درست

کامروایی انسان ــ  که موضوع اصلی فلسفۀ یونان باستان بوده است ـ چیست ؟ و افلاطون از

از زبان سقراط به شرح آنچه که بعدها یعنی ازسدۀ پانزده میلادی به بعد"عشق افلاطونی" نام

گرفت می پردازد.از آنجا که آموزه های افلاطون در باب عشق تاثیر فراوانی بر ادبیات عارفانۀ ما

گذاشته است،نگاهی بر آن می اندازیم

ادامه دارد 

زیرنویس :

 1 : افلاطون . چهار رساله  ـ  فدروس ــ ترجمه دکتر محمود صناعی ص 123


برچسب‌ها: عشق افلاطونی ــ فدروس ــ زیبایی پرستی شهود مثنوی معنوی...
ما را در سایت شهود مثنوی معنوی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fzibarooze بازدید : 181 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 13:29