دیدار معنوی مثنوی ــ دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (32)

ساخت وبلاگ

دیدار'>دیدار معنوی مثنوی'>مثنوی

دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (32)

مولانا پس از ذکر عشق زلیخا نسبت به یوسف به توصیف عشق حقیقی می پردازد:

عام می خوانند هر دم نام ِ پاک

این عمل نکند، چو نبوَد عشقناک 54

آنچه عیسی کرده بود از نام ِ هو*

می شدی پیدا وَرا، از نام ِ او 55

چون که با حق متّصل گردید جان

ذکر ِ* آن این است و ذکر ِ این ست آن 56

خالی از خود بود و، پر از عشق ِ دوست

پس ز کوزه آن تلابد* که در اوست 57

ختده بوی ِ زعفران ِ وصل داد

گریه بوهای پیاز ِ آن بِعاد*58

هر یکی را هست در دل صد مراد

این نباشد مذهب ِ عشق و وَداد*59

(تفسیر اجمالی ابیات)

ابیات 54 الی 57 : *هو،او؛ در زبان صوفیه پوشش اسم ِ اعظم است.*ذکر؛گفتن و یا از

خاطرخویش نامی را گذراندن؛یادکردن. *تلابیدن؛تراویدن؛ به بیرون نشت کردن.

عامۀ مردم مرتبا نام پاک خداوند را در دل یا بر زبان بیان می کنند اما اثری از این یاد آوری در آنان تولید

نمی شود زیرا عشق آلود و برخاسته از اعماق دل نیست. در صورتی که مثلا عیسی مسیح، چنان از

حضرت حق مایه و اثرداشت که دیگران با بردن نام عیسی همان معجزی را می گرفتند که از خدا وند

اعطا می گردید. ــ منظور از ضمیر او در پایان بیت، اشاره به خود عیسی ست و نه خداوند ــ. وقتی که

"جان الهی" یا روح قدسی ِ عارف متّصل به حضرت حق گردد، نام بردن از او مانند نام بردن از خداست .

توضیح آنکه در هر کس،نفس و جان الهی با هم وجود دارند .نفس،فعال است و اندیشه و رفتار آدمی را

شکل می دهد ولی جان الهی آن امانتی ست که در کمون است و فعال نمی شود مگر این که شخص

به آن توجه کرده و بپروراند. همین جان است که وقتی به مبدا خویش متصل گردد،عارف خداگونه گردد.

چنین اتّصالی در زبان صوفیه " اتّحاد ِ ظاهر و مُظهِر" نام دارد. (13)

آری ــ عیسی و واصلان ــ از تمایلات نفسانی خویش خالی شده وسرشار از عشق حق بودند. پس از

کوزه همان می تراود که درون آن است.

ابیات 58 و 59 : بِعاد؛دوری و فراق ـ * وَداد، دوستی؛ کسی را دوست داشتن .

خنده و گریه ای که بر اثر زیادت عشق از کوزۀ جسم ِ عاشق نشت می کند و نمایان گشته رسوایش

می سازد، نشان از بوی خوش زعفران ِ وصال یار و یا گریۀ بی اختیار حاصله از پیاز ِ "آن" دوری ست.

این بیت در نهایت ایجاز معنی ست و نکات باریکی را بیان می دارد. نخست آن که خنده و گریۀ عاشق

در اختیارش نیست.مانند خنده و اشک ِ بی اختیار، بر اثر مصرف ِ زعفران و یابوی پیاز. که بقول حافظ:

خنده و گریۀ عشّاق ز جایی دگر است

می سرایم به شب و وقت ِ سحر می مویم ...

دیگرآنکه آوردن ِ "آن" پیش از بِعاد که مثلا استاد همایی را به توجیهی دور و دراز انداخته است (14)

به نظر می رسد اشاره ای باشد به آن دوری که با بریدن نی عاشق از نی زار ازلی پدید آمده است:

بشنو این نی چون شکایت می کند

از جدایی ها حکایت می کند....

اما در دل مدعیان عشق الهی؛ بسیاری تمناهای[پسند و ناپسند دنیایی و غیره] دیگر نیز وجود دارد

که به خلوص نیّت آنان آسیب می رساند؛ حال آنکه میثاق الهی عشق،و یک دل و چند دلبری؟

ادامه دارد

زیر نویس :

13 : نک؛ مولوی نامه؛ استاد جلال هماییـ ج2؛ ص 802:" اینجا حق در هیکل و حلیۀ بشری ظاهر شده

و وجود انسانی به حق پیوسته و با او متحد شده است؛ نه از راه حلول و نه بطریق وحدت شخصی بل

که از جهت وحدت نوری و اتحاد شأنی ِ اتّصالی، و فنای تاریکی در روشنایی و زوال ِ شخصیّت"

14 : " توضیحا در "آن بعاد" لفظ "آن" حشو زاید است زیرا حرفی از بعاد نبود تا بدان اشاره شده باشد"

نک؛ تفسیر مثنوی مولوی، ص101 ـ استاد جلال همایی

شهود مثنوی معنوی...
ما را در سایت شهود مثنوی معنوی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fzibarooze بازدید : 99 تاريخ : پنجشنبه 4 اسفند 1401 ساعت: 14:26