دیدار معنوی مثنوی ــ دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (35)

ساخت وبلاگ

دیدار'>دیدار معنوی مثنوی'>مثنوی

دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (35)

برادران دیگر زبان به پند ِ شاهزاده می گشایند که : (از بیت 4072 به بعد)

آن دو گفتندش نصیحت در سَمَر*

که:" مکن ز اَخطار* خود را بی خبر 18

هین منه بر ریش های ما نمک

هین مخَور این زهر بر جَلدیّ* و شک 19

جز به تدبیر ِ یکی شیخی خبیر*

چون روی؟ چون نبوَدَت قلبی بصیر؟ 20

وای ِ آن مرغی که نا روییده پر

بر پَرَد بر اوج و افتد در خطر 21

عقل* باشد مرد را بال و پری

چون ندارد عقل، عقل ِ رهبری 22*

یا مُظفّر، یا مظفّر جوی باش

یا نظرور*، یا نظرور جوی باش 23*

بی ز مِفتاح* ِ خرد این قَرع ِ باب*

از هوا باشد، نه از روی صواب 24*

(تفسر اجمالی ابیات)

*سَمَر؛ افسانه ای که هنگام خواب می گویند؛ مجازا به معنی سخن ـ*اَخطار؛ خطرات

*جَلدی؛متهورانه و بی خردانه اقدام کردن ـ*خَبیر؛ داناـ *عقل؛ در اینجا منظور نیرویی که

شامل عقل تجربی و عقل الهی ست؛خرد ــ*مظفّر؛ پیروز ـ *مفتاح؛ کلید ـ *قَرع ِ باب ؛

کوبیدن بر در. منظور آن که بدون کلید خرد درب حقیقت به روی جوینده باز نخواهد شد.

برادران می گویند آدمی همواره باید خرد را شمع راه خود کند بی گدار به آب نزن و ابتدا پیرو پیری دانا

باش که راه پیروزی را به تو نشان دهد؛ زیرا خودت پیش تر قدم در راه ننهاده ای و عقلت یاری نمی دهد

پس از آن با ذکر مثال های متعدد سعی می کنند برادر بزرگ را از تصمیم خویش منصرف کنند :

عالمی در دام می بین از هوا

وز جراحت های همرنگ ِ دوا 25*

مار، استاده ست بر سینه چو مرگ

در دهانش بهر ِ صید، اشگرف برگ* 26

در حشایش*؛ چون حشیشی او به پاست

مرغ پندارد که او شاخ ِ گیاست 27

چون نشیند بهر ِ خور بر روی برگ

در فتد اندر دهان ِ مار و مرگ 28

کرده تمساحی دهان ِ خویش باز

گرد ِ دندانهاش، کرمان ِ دراز 29*

از بقیۀ خور؛ که در دندانش ماند

کرم ها رویید و بر دندان نشاند 30

مرغکان بینند کرم و قوت را

مَرج* پندارند آن تابوت را 31

چون دهان پر شد ز مرغ او ناگهان

در کَشد شان و فرو بندد دهان" 32

(تفسیر اجمالی ابیات)

ببین چگونه جهانی در دام انواع هوا و هوس گرفتار است؛ زخم هایی که ظاهرا درمان دردند در واقع خود

زخم هایی هستند که بر زخم های پیشین نهاده درمان را مشکل تر می کنند. تو گویی ماری در صحرا

درون شن های سوزان ایستاده خود را چون شاخه ای می نمایاند زیرا برگی زیبا بر دهان گرفته و میان

گیاهان پنهان است .پرندگان او را ندیده و تنها به هوای خوردن برگ برآن می نشینند و یا مثلا سوسماری

بی حرکت بر زمین دهان پر از کرم خود را باز نگه داشته تا پرندگان به هوای خوردن آن بر دندانها نشینند.

زیرا پندارند که برباغی فرود آمده اند و آنگاه تمساح ِ مرگ دهان خود را می بندد. [ منظور آنکه ای برادر

هر گونه زیبایی را جلوه ای از رحمت خدایی مدان و پیش تر از خردمندی در بارۀ حقیقت آن جمال بپرس]

(ادامه دارد )

شهود مثنوی معنوی...
ما را در سایت شهود مثنوی معنوی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fzibarooze بازدید : 79 تاريخ : سه شنبه 15 فروردين 1402 ساعت: 0:05