دیدار معنوی مثنوی ــ دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (43)

ساخت وبلاگ

دیدار'>دیدار معنوی مثنوی'>مثنوی

دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (43)

آیینۀ "بوک"

"بوک" مخفّفِ " بُوَد که" و "باشد که" اشاره به امید گویندۀ آن به روی دادن موضوعی ست.

این ترکیب ،در گویش ،گاهی به همین صورت بکار می رود و گاهی "بوک" نوشته شده ولی

"بوکه" خوانده می شود :

بر نقد زن ای دوست، که محبوب ِ تو نقد است

ای چشم نهاده همه بر بوک و مگر، رو ... (از غزل شماره 1035 دیوان شمس)

از تبریز شمس ِ دین بوک (بوکه) مگر کرم کند

وز سر لطف بر زند سر ز وفا که همچنین .. (غزل شمارۀ 1826 دیوان شمس)

بسیاری از قلل اندیشۀ مولانا بر اساس همین ترکیب بیان می شوند. مثلا آنجا که انبیا پس

از مجاهدۀ سخت، نومید از هدایت کافران به حضرت حق پناه می برند؛ مولانا می سراید:

(دفتر سوم ار بیت 3077 به بعد)

انبیا گفتند با خاطر که چند

می دهیم این را و آن را وعظ و پند

چند کوبیم آهن ِ سردی ز غَی؟ (از روی نا امیدی)

در دمیدن در قفس، هین تا به کَی؟

جنبش ِ خلق از قضا و وعده است

تیزی دندان ز سوز ِ معده است

نفس ِ اوّل راند بر نفس ِ دوم

ماهی از سر گَنده باشد، نی ز دُم

پیامبران به اصطلاح کلاه خود را قاضی کرده و در دل گفتند :"زحمت بیهوده ای در کشاندن

مردم بسوی خداوند می کشیم. چرا نا امیدانه باید بر آهن سرد که چکش خوار نیست، پتک

کوبید و در قفسی که ازهر سو راه به بیرون دارد به امید آتش افروختن دمید؟ جنبش مردم

از قضا و وعدۀ الهی سرچشمه دارد؛ همانطور که مثلا بر اثر فشار گرسنگی ست که معده

احساس سوزش کرده دندان را برای دریدن و بریدن غذا تیز می کند . به همین ترتیب، این

نفس کلی ست که عملکرد نفوس جزیی را بوجود می آورد و اگر کافران، سرکشند و هدایت

نمی شوند؛ بر اثر خواست الهی ست . یعنی جهان هستی به گونه ای طرح ریزی شده است

که باید گروهی سعادتمند و خدا شناس و جمعی دیگر سرکش و شیطان صفت باشند.همانطور

که ماهی نیز اگر فاسد باشد، این فساد و تباهی از سرش شروع شده است نه از دم . بنا براین

دیگر کوشش ما انبیا به چه دردی می خورد ؟ [داریم خود را مسخره می کنیم؟]

مولانا در پاسخ به این سوال فرضی که مشکل بسیاری فرهیختگان نیز هست، پاسخ می دهد:

لیک هم می دان و خر می ران چو تیر

چون که بَلِّغ* گفت حق، شد ناگزیر...

یعنی با این که مسالۀ هدایت نشدن کفّار از سوی حق واقعیّتی ست، ولی تو رسالت خود را

به انجام برسان و سوال نکن! بَلُّغ، اشاره دارد به آیۀ 67 از سورۀ مائده: ( ترجمۀ آیتی)

" ای پیامبر، آنچه را که از پروردگارت بر تو نازل شده ست به مردم برسان. اگر چنین نکنی

امر رسالت او را ادا نکرده ای. خدا تو را از مردم حفظ می کند،که خدا مردم کافر را هدایت

نمی کند.ً مولانا به کسانی که میان دو امر رسالت انبیا و هدایت نشدن سرکشان تناقض

می بینند، مثال تاجری را می زند که از ترس طوفان و دزدان دریایی اصلا نمی خواهد پا به

درون کشتی بگذارد. او دیگر تاجر نیست زیرا:

تو نمی دانی کزین دو کیستی

جهد کن ! چندان که بینی چیستی

تاجر ِ ترسنده طبع ِ شیشه جان

در طلب، نه سود دارد نه زیان

بل، زیان دارد که محروم است و خوار

نور، او یابد که باشد شعله خوار ...

چون که بر "بوک" ست جمله کارها

کار ِ دین اولی کزین یابی رها

نیست دستوری بدینجا قرع ِ باب*

جز امید، اللهُ اعلم بِالصّواب ...

می فرماید اطلاع از سرنوشت نهایی فرد،که آیا در ازل بر وی قلم رستگاری و یا شقاوت

رفته است، جزو اسرار الهی ست و کسی را اجازۀ در زدن و سوال ازدرگاه الهی نداده اند.

هر کسی باید امور دین را رعایت کرده و امید داشته باشد؛ بوَد که رستگار گردد. خدا به راه

راست داناتر ست. اکنون با این مقدمه به سراغ کار و کردار شاهزادۀ بزرگین می رویم . وی

می خواهد بر امید بوک، خطر را به جان خریده به استقبال مرگ رود.

ادامه دارد

شهود مثنوی معنوی...
ما را در سایت شهود مثنوی معنوی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fzibarooze بازدید : 63 تاريخ : شنبه 31 تير 1402 ساعت: 1:05