دیدار معنوی مثنوی _ دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (۴۸)

ساخت وبلاگ

دیدار'>دیدار معنوی مثنوی'>مثنوی

دیدار مثنوی در دژ هوش ربا(۴۸)

عشق؛ از اوّل چرا خونی بوَد؟

تا گریزد آن که بیرونی بوَد ...

نوشتار پیشین در اعتراض فرشتگان به درگاه حق بود؛ که چرا حاجات بی ایمانان غالبا

زود بر آورده می شود اما مؤ منان باید سال ها صبر و کوشش کنند تا شاید به آرزویی

برسند؟ حکمت این یک بام و دو هوایی چیست؟ اینک مولانا از سوی حق می گوید:

«‌ حق بفرماید که:« نز خواریّ ِ اوست

عین ِ تاخیرِ‌ عطا یاریِّ اوست ۶

حاجت* آوردش ز غَفلت* سوی من

آن کشیدش مو کشان در کوی من ۷

گر بر آرم حاجتش او وا رود*

هم در آن بازیچه مُستغرق شود ۸

گرچه می نالد به جان :« یا مُستَجار!»*

دل شکسته؛ سینه خسته؛ گو بزار ! ۹

خوش همی آید مرا آواز ِ او

و آن خدایا گفتن و آن راز ِ او ۱۰

و آن که اندر لابه و در ماجرا *

می فریباند به هر نوعی مرا ۱۱

(تفسیر اجمالی ابیات)

* غَفلت؛فراموش کردن؛ از یاد بردن _ * وا رود؛ سرد و بی شوق شود _*مُستجار؛ پناهگاه

خداوند به فرشتگان می فرماید این تاخیر در بر آوردن حاجت مؤمن از آن رو نیست که

وی را خوار و پست شمرده باشم؛ بر عکس دارم یاریش می کنم.زیرا او بدلیل همین نیاز

بوده که محبت مرا به خاطر آورده است. همین حاجت او را مو کشان بدرگاه ما آورد.[ مو

کشیدن و گوش کشیدن کنایه از آگاهی دادن ِ‌ تنبیهی به خطاکار است.] اگر نیاز و حاجتش

را بر آورم او سرد شده شوق رسیدن به ما را از دست می دهد و دنبال همان بازیچهٔ‌ این

جهانی خود می رود و دوباره مرا فراموش می کند . بنا بر این اگر چه از بن جان مرا دل

شکسته و پریشان می خواند ولی بگذار همچنان زار بزند. آن تضرّع او را دوست دارم و

این که در حال شکایت و ماجرا کردن سعی دارد دلسوزی و مهر مرا بر انگیزاند. [ ماجرا

کردن اشاره به رفتار صوفیه نیز دارد که در صورت دلگیری؛ دو سالک در برابر برادران ِ

دیگر و پیر؛شکایت خود را از یکدیگر بیان کرده و نهایتا به حکم پیر سر نهاده با هم دوست

می شدند.]‌ منظور آن که مؤمن شکر و شکایت خود را نزد خدا برده هم او را داور ساخته

به حکم نهایی وی رضایت می دهد. از میان مفسران مثنوی نیکلسون می نویسد معنای این

ابیات اشاره دارد به حدیث:

«‌‌ إذا أحبّ اللَّه عَبدا ابتلیهُ لَيسمَع صَوتَه.» چون خدا بنده ای را دوست گیرد وی

را در بلا افکند تا فریاد وی بیش شنود.

البته سند حدیث بالا در کتب معتبر احادیث نیامده است و باید از متواترات باشد. (۳) مولانا

در جایی دیگر از مثنوی نیز بر همین معنی اشارمی کند.

نالم ایرا ناله ها خوش آیدش

از دو عالم ناله و غم بایدش ...بیت ۱۷۷۴؛دفتر اول

در ادامهٔ حکایت؛ مولانا به آوردن تمثیلی می پردازد :

طوطیان و بلبلان را از پسند

از خوش آوازی قفص* در؛ می کنند. ۱۲

زاغ را و جغد را اندر قفص

کی کنند؟ این خود نیامد در قصص ۱۳

پیشِ شاهد باز؛ چون آید دو تن

آن یکی کَمپیر* و دیگر خوش ذَقَن* ۱۴

هر دو نان خواهند؛ او زوتر فَطیر*

آرَد و کمپیر را گوید که: گیر! ۱۵

و آن دگر را که خوشَ ستش قدّ و خَد*

کی دهد نان؛ بل به تأخیر افکند ۱۶

گویدش:« بنشین زمانی بی گزند

که به خانه نانِ تازه می پزند» ۱۷

چون رسد آن نانِ گرمش بعدِ‌ کَد*

گویدش:« بنشین که حلوا می رسد.» ۱۸

هم بدین فن داردارش* می کند

وز ره ِ پنهان شکارش می کند ۱۹

که:«‌ مرا کاری ست با تو یک زمان

منتظر می باش ای خوبِ جهان» ۲۰

بی مرادیِ مؤمنان از نیک و بد

تو یقین می دان که بهرِ این بود ۲۱

(تفسیر اجمالی ابیات)

* قفص؛ معرّبِ قفس.اصل واژه یونانی ست.*کمپیر؛ تغییریافتهٔ گَنده پیر؛ شخص سالمند

و فرتوت.عموما برای مردو زن بکار می رود اما مخصوصا به زنان سالمند گفته می شود.

* ذَقَن؛چانه؛ خوش ذقن ؛ زیبا چانه؛ منظور جوان خوب چهره که چانه اش بدون موست؛

نوجوان. * خَدّ؛ رخسار * کَدّ؛ سختی و رنج در این بیت یعنی تلاش * دار دار کردن؛ به تأخیر

افکندن کارِ کسی. *فطیر؛نانی که خمیرش خوب نرسیده باشد ویا کهنه باشد.

فرض کنیم دومشتری یکی پیرزنی فرتوت و دیگری جوانی زیبا رخسار برای خرید نان به

دکان نانوایی شاهدباز بروند. [ به غیر از تعابیر عرفانی؛بطور کلی در زمان مولانا مردانی

را که از جوانان زیبا رو حظِّ بصری و جنسی می بردند؛شاهد باز می گفتند.به بخش عشق

افلاطونی مراجعه شود.] نان فروش بدون معطّلی نانی بد خمیر به پیر زن داده و دست به

سرش می کند اما با جوان خوب تنِ زیبا رخسار به خوش و بش پرداخته و نگهش می دارد.

می گوید کمی منتظر باش تا نان تازه از منزل برسد .وقتی هم که تلاشش به ثمر رسید و

جوان را معطّل کرد؛حیله ای دیگر بکار برده می گویدش حالا صبر کن برایت حلوا هم برسد.

و به این ترتیب به اصطلاح مخ جوان را می زند و او را با سخنان محبت آمیزِ خود پنهانی به

سوی خویش کشیده و شکارش می کند. می گویدش :«‌ ای زیبای بی رقیب در همه دنیا نرو

صبر کن کاری با تو دارم . [ مولانا در این تمثیل از زبان نرم شاهد بازان حکایت کرده است

که از چه راهکاری برای جلب محبت محبوب استفاده می کنند و کار خداوند را در جلب مهر

مؤمنان واقعی به آن تشبیه می کند. البته در تمثیل؛ مثال آوردن ؛مِثل نیست. یعنی مقصود

مولانا تأیید عمل شاهدبازان نیست.نیکلسون در بارهٔ بیت ۲۰ نوشته است:« در نسخهٔ فاتح

بعد از این بیت؛‌بیتی مبتذل آمده که از همهٔ نسخ ِ خطی من محذوف است.»] (۴)

بنا بر این بی نصیبی و یا دیر به مقصود رسیدن مؤمنان برای رفع نیازهای جذبی و دفعی آنان

که می خواهند به سودی برسند و یا از خطری خلاص یابند؛ به همین دلیل است که وقت خود

را بیشتر با معشوق حقیقی بگذرانند. وگر نه تنها به صرف اجرای دستورات دینی یک نماز بی

رمق و خشک و خالی نهاده پی کار خود می روند ودیگر در جهت عشق حق رشد نمی کنند .

ادامه دارد

زیر نویس

۳ : نک؛ شرح مثنوی معنوی؛ ج۶؛ص۲۳۱۷ که مترجم ارجمند حسن لاهوتی به نقل از کشف

الاسرار؛ج۷؛ص۳۷۵ یعنی «چون خدای تعالی بنده ای را دوست گیرد؛ وی را در بلا افکند؛تا

فریاد وی بیش شنود»

۴ : نک؛ همان ؛ ص ۲۲۵۷

شهود مثنوی معنوی...
ما را در سایت شهود مثنوی معنوی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fzibarooze بازدید : 65 تاريخ : دوشنبه 23 مرداد 1402 ساعت: 4:09