دیدار معنوی مثنوی _ دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (۵۲)

ساخت وبلاگ

دیدار'>دیدار معنوی مثنوی'>مثنوی

دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (۵۲)

آنگاه معرِّف در بیان اوصاف شاهزاده ادامه می دهد: (از بیت ۴۴۲۲ به بعد)

« عاملِ* عشق است؛ معزولش مکن

جز به عشقِ خویش مشغولش مکن» ۳۸

و همچنین از زبان شهزاده می گوید:

«منصبی کآنم ز رویت مُحجِب* است

عینِ معزولی ست* و نامش منصب است » ۳۹

پس از آن وی در شرحِ کوتاهیِ شاهزاده از زودتر شرفیاب شدن؛ ادامه می دهد:

«موجب ِ تأخیرِ اینجا آمدن

فَقدِ* استعداد* بود و ضعفِ فن» ۴۰

سپس مولانا بعنوان جمله ای معترضه می افزاید:

_ بی ز استعداد در کانی روی

بر یکی حبّه نگردی محتوی* ۴۱

همچو عِنّینی* که بِکْری را خَرَد

گرچه سیمین بَر بوَد؛ کی بَر خورَد؟ ۴۲

چون چراغی بی ز زَیت* و بی فَتیل

نه کثیرستش ز شمع و نه قلیل ۴۳

در گلستان اندر آید اَخشمی*

کی شود مغزش ز ریحان خرّمی ۴۴

همچو خوبی دلبری مهمانِ غَر*

بانگِ چنگ و بر بطی در پیشِ کر ۴۵

همچو مرغِ خاک؛ کآید در بِحار

زآن چه یابد؟ جز هلاک و جز خَسار* ۴۶

همچو بی گندم شده در آسیا

جز سپیدیِ ریش ومو نبود عطا ۴۷

آسیایِ چرخ بر بی گندمان

مو سپیدی بخشد و ضعفِ میان ۴۸

لیک با باگندمان این آسیا

مُلک بخش آمد دهد کار و کیا* ۴۹

اول استعدادِ جَنّت بایدت

تا ز جَنّت زندگانی زایدت ۵۰

طفلِ نو را از شراب و از کباب

چه حَلاوت؟ از قصور و از قِباب* ۵۱

حد ندارد این مَثَل کم جو سخُن

تو برو؛ تحصیلِ استعداد کن _ ۵۲

آنگاه بر سر ِ سخنِ معرِّف باز گشته از زبانِ وی ادامه می دهد:

«بهرِ استعداد تا اکنون نشست

شوق از حد رفت و آن نامد به دست» ۵۳

(تفسیر اجمالی ابیات )

*عامل؛کار گزار*مُحجِب؛ در پرده *فقد؛ از دست دادن؛ در دسترس نبودنِ چیزی

استعداد؛ آمادگی و قابلیت *محتوی؛ جمع کننده *عِنّین؛ مرد ناتوان جنسی *زَیت؛

روغن * اَخشم؛کسی که حس بویایی ندارد *غَر؛ زن بدکاره و یا مردی که مخَنِّث

باشد؛ *خَسار؛ زیان *قِباب؛ج قبّه بناهای رفیع.

پادشها ! این جوان کارگزار و بندهٔ عشق است؛ از درگاه خود دورش مکن و مقامی به غیر از

عاشقی برایش در نظر مگیر. سپس از زبان شاهزاده می گوید: «‌ وظیفه ای که مرا از دیدار

رویت محروم دارد به بنده وامگذار که هر مقامی برایم تعیین بفرمایی ست فرقی با عزل من

ندارد.» در مقام انفسی می توان چنین تاویل کرد که وقتی نفس انسانی در گرماگرمِ عشق و

دلدادگی به حضور پادشاهِ عشق رسید؛ بندهٔ او گشته خاطرهٔ عشق مجازی را فراموش کرد.

گویی پاشاه می پرسد اگر این جوان تا این حد دیوانهٔ حضور در کنار ماست چرا این همه خود

را معطّل نگه داشت ؟ شاید معشوقی دیگر داشت ! معَرِّف ادامه می دهد:«‌ این که می بینید

با تاخیر فراوان به درگاه رسیده است بر اثر کمی لیاقت و کسبِ استعداد و قابلیّتِ لازمه بود.

افزون بر آن؛ راهکار و هنر ِ پیمودنِ راه عشق را نمی دانست.»

{ لازم به توضیح است که موضوع استعداد یا قابلیّت؛ یکی از موضوعات مهم مورد اختلاف در

تفاوت اندیشهٔ ابن عربی وبطورکلی عرفان نظری با اندیشهٔ‌ مولاناست.بنا بر نظر ابن عربی

و تابعانش حقیقت ِ هستی یعنی خداوند؛ از طریق فیض قابل ادراک است.فیض در این معنی

به وجود آمدن کثرات از طریق تجلیات الهی ست. خداوند دونوع تجلی دارد. در فیضِ اقدس

خداوند مطابق با اسمآء و صفاتِ خویش بر ضمیر خویش تجلّی می کند؛ که ابن عربی آن را

«اعیانِ ثابته» می نامد. و در فیض مقدس؛خداوند مطابق با قوانین و آثارِ فیض اقدس متجلّی

می گردد؛ که همین جهان کثرت هاست.حاصل آنکه اشیاء و قوانینِ جهان مادی بنا بر استعداد

و قابلیتی که از پیش برای آنان مقدّر شده است پدید می آیند.} (۶) تا اینجا مولانا هنوزموافق

با موضوعِ قابلیت است اما وی هم به قابلیّتِ ذاتیِ افراد توجه دارد و هم به سعیِ آدمی برای

ایجادِ شرایط مناسب.ابن عربی این کشش و آن سعی را فقط در پرتو تجلّیِ اسماء و صفات

الهی مقدور می داند؛ حال آنکه مولانا ضمن تایید این نظر؛ خواست و ارادهٔ‌ خداوند را اساس

و پایهٔ پدیده ها می داند.ابیات ِ بعدی نظر مولانا را در تایید استعداد و قابلیّت می رساند.

ابیات ۴۱ الی ۵۲ : آری؛ کسی که قابلیّتِ انجام کاری را نداشته باشد؛حتی اگر درون معدن هم

راهش دهند قادر نیست دانه ای کوچک جمع کند. مانندمرد ناتوانی که کنیزی دوشیزه بخرد .آن

دختر هر چه سپید و هوس انگیز باشد؛ باز هم این مرد قادر نیست از او بهره ای بگیرد. فرد بی

استعداد مانند چراغ بدون نفت و فتیله نوری ندارد؛ یا مانند زکام گرفته ای ست که در گلستان

هم بویی از رایجهٔ گل ها حس نمی کند.تو گویی زن نازنینی به میهمانیِ مخنّثی رفته باشد؛ و یا

کری را در مجلس ساز و آواز ببرند.چه فایده دارد؟ یا پرنده ای که بر فراز خاک پرواز دارد راه

دریا گرفته باشد؛جز مرگ و خسارت چه خواهدشد؟یا یکی بدون گندمِ اعمال نیک وارد آسیای

جهان شود؛‌عیر از موی سپید و ضعفِ بدن با خود در آن دنیا چه خواهد برد؟ حال آنکه زمانه به

کسانی که سعی و کوشش کرده و هدفی را در نظر دارند بزرگی و مقام می دهد. حاصل آنکه

باید کسی قابلیّتِ رفتن به بهشت را دراین دنیا داشته باشد؛ تا روزیِ آن جهانی نصینش گردد.

مثلا نوزاد شیرخواره چه بهره ای _ جز مرگ و نیستی _ از صرفِ شراب و کباب و شیرینی

خواهد برد و چه ادراکی از زندگانی در کاخها دارد. خلاصه پرحرفی نکنیم اول باید استعداد و

قابلیّت خود را پرورش داده شرایطِ رسیدن به هدف را معیّا کرد. و در بیت ۵۳ مولانا سخن

معرِّف را ادامه می دهد که:« پادشاها ! این جوان تا کنون منتظر کسب استعدادی بود تا به

حضورتان برسد. متاسفانه آن قابلیّت را بدست نیاورد؛ اما چنان در شوق شما می سوخت

که نایخته و نارس وارد درگاهِ پادشاهی شد.»

(تأویل انفسی این دقیقه)

نفسی که در هجرانِ عشق مجازیش می سوزد اینک سرزده و دست از جان شسته؛ عقل

از دست داده و بی باک درحضور حضرت عشق به انتظار معجزهٔ وصال دلدار آمده ست.

ادامه دارد

زیر نویس:

۶ : این نگاهِ اجمالی ساده ترین توضیحِ مقولهٔ فیض از دیدگاه ابن عربی ست.

نک؛ جهانگیری؛ محسن _ ابن عربی؛ ص۳۷۴ به بعد.و نیز بخش ضمیمه اینجا

شهود مثنوی معنوی...
ما را در سایت شهود مثنوی معنوی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fzibarooze بازدید : 50 تاريخ : شنبه 6 آبان 1402 ساعت: 12:29