دیدار معنوی مثنوی ــ دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (13)

ساخت وبلاگ

دیدار'>دیدار معنوی مثنوی'>مثنوی 

دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (13)

(بخش سیزدهم)

صورت و معنی 

آن سوم، کاهل ترین ِ هر سه بود

صورت و معنی ،بکلّی او ربود ... 

مقدمتا عرض کنم بیت بالا تنها شرحی ست که مولانا در پایان حکایت دژهوش ربا دربارۀ کار و کردار برادر

کوچکین می آورد . بعضی از دوستان با من تماس گرفتند و پیشنهاد کردند تفسیر پیچاپیچ و درور و دراز

مقولۀ "صورت و معنی" را کنار نهاده، به ادامۀ حکایت بپردازم تا از جذابیت آن کاسته نشود.پاسخ من به

این دوستان در بیت ِ یاد شده آمده است . برای مولانا وجوه "صورت و معنی" چنان مهمند که با اطمینان

از پیش زمینۀ ذهنی خواننده،شرح ماجرای برادر سوم را در همین یک بیت خلاصه کرده است . این که 

بعضی شارحان مثنوی، حکایت را نا تمام تصور کرده اند، شاید همین کم توجهی آنان به"صورت و معنی" 

باشد.در هر حال تقاضای من از خوانندگان تنگ حوصله صبر بیشتر است تا در دو شمارۀ دیگر، این مقوله

به نتایج باریک و ژرف خود برسد . باری، در بخش پیشین سخن به آنجا رسید که صور ِ پدید آمده از معانی

،یکسره در قبضۀ قدرت ایزدی هستند.

در این بخش مولانا پرسشی را مطرح می کندکه : با وجود چنین حقیقتی، تکلیف صور فکری عصیانگرانه

چه می شود؟ آیا بذر افکار مخالف را هم خداوند در کشتزار ِضمیرِ عاصیان کاشته است ؟

این صور چون بندۀ بی صورت اند

پس چرا در نفی ِ صاحب نعمت اند؟ 39

این صور دارد ز بی صورت وجود

چیست پس بر موجد  ِ خویشش جُحود*؟40

خود از او یابد ظهور انکار ِ او

نیست غیر ِ عکس* ، خود این کارِ او 41

صورت ِ دیوار و سقف ِ هر مکان

سایۀ* اندیشۀ معمار دان 42

گرچه خود اندر محلِّ اِفتکار* 

نیست سنگ و چوب و خشتی آشکار 43

(تفسیر اجمالی ابیات)

ابیات 39 و 40 :*جحود؛انکار از روی لجبازی و علم به این که حق با طرف مقابل است .

حال که همۀ صور، فرمانگزار آن بی صورت بشمار می روند،چطور می شود که شماری از آنان موجودیت

به وجود آورندۀ خود را انکار می کنند؟ و این انکار لجوجانۀ فرعونی در نفی خدا از کجاست ؟ [مولانا در

بیت بعدی پاسخ آن را می دهد.]

بیت 41 : * عکس؛ پرتو و بازتاب ؛ مخصوصا زمانی که معکوس باشد. مثلا نقش واژگون درختی در آب.

اندیشۀ انکار خداوند و افکار مانند آن،در واقع از همان منبع اولیه برخاسته و در ضمیر منکِران، منعکس

می گردد؛چراکه صورت هر اندیشه ای جز انعکاس معانی غیبی نیست. چنانکه در دفتر اول آمده ست:

گر به جهل آییم، آن زندان ِ اوست

ور به علم آییم، آن ایوان ِ اوست

ور به خشم و جنگ، عکس ِ قهر ِ اوست

ور به صلح و عذر، عکس ِ مهر ِ اوست 

ما کی ایم اندر جهان ِ پیچ پیچ ؟

چون الف، او خود چه دارد، هیچ ؛ هیچ !... 

همینجا در ذهن کنجکاو سالک پرسشی پیش می آید؛ بنا بر این موضوع مسئولیت انسان و اختیاری

که درانجام  اعمال ارادی خویش دارد چه می شود؟ مولانا در تمثیلی پاسخ آن را می دهد:

ابیات 42 و 43 * سایه؛ در این بیت پرتو و عکس ــ *افتکار،اندیشیدن

مثلا فرم و شکل ِدیوار و سقف ِ هر ساختمانی بازتاب ِ اندیشۀ معماری ست که اندازه و جنس مصالح و

رنگ و غیر آن را در ذهن خویش ساخته بود. اگرچه در هنگام طرح ذهنی آن، مصالحی موجود نبود.[یعنی

آن معانی غیبی که در دنیای مادی ، صورت ها را پدید می آورند، در حال کمون ،مجرد از ماده و نقص اند . 

و همانطور که طرح ذهنی مهندس بدون نقص است اما در عمل برای موجودیت ساختمان موادی به کار 

آمده و موادی بی مصرف دور ریخته می شوند، در جهان آفرینش و خلق نیز وجود شر و از آن جمله انکار

حق نیز برای پدید آمدن ِ انسانی الهی و عاشق لازم است . و بنا به قولی:" در ذات ِ بی صورت ِ الهی ،

ارادۀ کفر و الحاد نبود. اما چون ارادۀ او به ظهور پیوست، به سبب نقیصۀ ذاتی ممکنات، کفر و الحاد از وی

به ظهور آمد. پس انکار و جحود بشر نیز از لوازم ِ عالم ِ صورت و ماده است." (1) 

البته آنچه در بالا آمد تاویل ِ عقلانی ِ معنای بیت است که پاسخ ِ بسی از تناقضات منطقی را دربارۀ میزان

اختیار بشر می دهد. اما در مواضعی دیگر از مثنوی ، مولانا در چنین موقعیتی متحیّر می شود.حیرت ناشی

 از جذبه ای معنوی که رو به عشق و عبادت دارد و نه سرگردانی اندیشه و سرگشتگی ِ جان :

نه چنان حیران که پشتش سوی اوست

بل، چنان حیران و غرق و مست ِ دوست

مثلا درآنجا که مولانا موسی و فرعون را مسخّر ِمشیّت ِ  حق دانسته ، فرعون را در خلوت به مناجات حق 

در می آورد تا قانون ِ جهان خلقت که جنگ میان خیر و شرّ است،نشکند. (برگزیدۀ ابیات) :

موسی و فرعون معنی را رهی (ینده)

ظاهر ، آن ره دارد و این بی رهی 

روز، موسی پیش حق نالان شده

نیم شب، فرعون گریان آمده:

" کاین چه غُلّ ست ای خدا بر گردنم ؟

ور نه غل باشد، که گوید من منم !!

ز آن که موسی را منوّر کرده ای 

مر مرا زآن هم مکدَّر کرده ای 

در نهان خاکیّ و موزون می شوم

چون به موسی می رسم،چون می شوم!"

پس از آن مولانا پرسش هستی سوز خود را مطرح می کند:

چون که بی رنگی [بی تعیّنی] اسیر ِ رنگ شد

موسئی با موسئی در جنگ شد 

چون به بی رنگی رسی کآن (که آن) داشتی

موسی و فرعون دارند آشتی....

این عجب،کاین رنگ از بی رنگ [حضرت حق] خاست

رنگ با بی رنگ چوُن [چگونه] در جنگ خاست؟

چون که روغن را ز آب اسرشته اند ،

آب با روغن چرا ضدّ گشته اند ؟ 

یا نه جنگ است، این برای حکمت است ؟

همچو جنگ ِ خر فروشان، صنعت است ؟

یا نه این است و نه آن، حیرانی است 

گنج باید جُست ؛این ویرانی است ...

آنچه تو گنجش توهّم می کنی،

زآن توهّم، گنج را گم می کنی

چون عمارت دان تو وهم و رای ها

گنج نبوَد در عمارت جای ها ...

می فرماید؛چارچوبهای فلسفی و توجیهات عقلانی در تبیین ِ هستی، همچون ساختمانهای مجلل در

خود گنجی را مخفی نکرده اند،گنج وصال حق را باید در ویرانه های عشق و سرمستی جست.[ و دیگر 

تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل !] 

ادامه دارد 

زیر نویس:

1 : همایی؛ جلال الدین ـ تفسیر مثنوی مولوی ؛ص61

* کتاب گفتاری دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (بخش سیزدهم)

https://t.me/didarmasnavi/2450

شهود مثنوی معنوی...
ما را در سایت شهود مثنوی معنوی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fzibarooze بازدید : 131 تاريخ : سه شنبه 17 خرداد 1401 ساعت: 23:52