دیدار معنوی مثنوی ــ دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (23)

ساخت وبلاگ

دیدار'>دیدار معنوی مثنوی'>مثنوی

دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (23)

عنوان هشتم :

ذکر آن پادشاه که آن دانشمند را به اکراه در مجلس آورد و بنشاند و ساقی، شراب بر

دانشمند عرضه کرد، ساغر پیشِ او بداشت، رو بگردانید و ترشی و تندی آغاز کرد، شاه

ساقی را گفت که: هین در طبعش آر. ساقی چندی بر سرش کوفت و شرابش در خورد

داد، اِلی آخِرِه...

چکیدۀ داستان و منظور از آن

پادشاهی در مجلس شراب خویش فقیهی را که از آن حوالی می گذشت با زور ماموران به بزم درکشیده

و بر سفرۀ شاهانه اش نشاند .شراب بر او عرضه کردند رو بگردانید و امتناع کرد.افزون بر آن لب به اعتراض

گشود و تندی کرد. ساقی به اشارت شاه چند مشت بر سرش کوفت و جام را در برابرش گرفت که بنوش !

فقیه اجبارا چند جام نوشید و مست شد و بنای شوخی گذاشت. در این میانه به آبریزگاه رفت و کنیزکی با

جمال دیدکه برای خدمت ایستاده بود. مستانه دست در او زد و به زیر کشید. کارشان به تاخیر افتاد و شاه

مظنون گردید و بسوی آبریزگاه شد و آنان را پیچیده در هم دید و غضبناک پیش آمد . آن فقیه نما فرار را بر

قرار ترجیح داده به مجلس شراب در آمد و ساقی را گفت: بیکار منشین و شاه را به رغبت نشاط آور!! شاه

از این طنز ظریف وی به خنده در آمد و از عقوبتش در گذشت و کنیز را به وی بخشید.

شاید خوانندۀ سطحی نگر، در نگاه نخستین آوردن چنین حکایتی را از والا مقامی چون مولانا پسندیده نداند

چنانکه استاد محمد تقی جعفری معتقد است، می بایست منظور مولانا خوارکردن شخص معینی در لباس

فقاهت بوده باشد (1) حال آن که منظور ،در سطح دیگری از شناخت عارفانۀ هستی نهفته است . در نگاه

مولانا سالکان در مراتب متفاوتی ازکمال سیر می کنند . گروهی همانند فقیه این حکایت، تنها ظاهر احکام

شریعت را می بینند و عده ای دیگر به معنای باطن و اصل حقیقت رسیده اند. که بقول مولانا

هر نفر را بر طویلۀ خاص او

بسته اند اندر جهان جست و جو

طویله رشتۀ بلندی ست که به گردن ستور می بندند .منظور آنکه افراد انسانی هر یک در کانال مخصوصی

که حاصل اندیشه های شخصی آنان و خواست الهی ست به سوی حق سیر می کنند . و اگر مقدّر گردد

وی به مرحله ای برتر ارتقاء یابد، جهانجهشی پیش می آید که اغلب با درد و رنج همراه است اما عاقبتی

نیکو دارد؛چنانکه برای فقیه این حکایت پیش آمد. از بیت 3914 به بعد:

پادشاهی مست اندر بزم، خوش

می گذشت آن یک فقیهی بر دَرَش 1

کرد اشارت : "کِاش در این مجلس کشید

وز شراب ِ لعل در خوردش دهید 2

پس کشیدندش به شه بی اختیار

شِست در مجلس، تُرُش چون زهرِ مار 3

عرضه کردش مَی، نَپَذرفت او به خشم

از شه و ساقی بگردانید چشم 4

که:"به عمر خود نخوردستم شراب

خوشتر آید، از شرابم زهرِ ناب 5

هین، به جای مَی به من زهری دهید

تا من از خویش و ، شما زاین وا رهید" 6

مَی نخورده، عربده آغاز کرد

گشته در مجلس گران، چون مرگ و درد 7

همچو اهل ِ نفس و اهل ِ آب و گل

در جهان بنشسته با اصحاب ِ دل 8

حق ندارد خاصگان را در کُمون*

از مَیِ احرار؛ جز در یَشرَبون * 9

تفسیر اجمالی ابیات

مولانا در اینجا پادشاه را جوانمردی آگاه از ظرایف سلوک می نمایاند که فقیه در برابر او خام و تازه کار است،

اما در محموع شخصیت منفی ندارد و مورد عنایت حق قرار گرفته است تا به درجه بالاتری از شناخت برسد.

البته باز در حدّ ِ فقاهتی خود، که تجربۀ این جهانی ِ مواهب الهی در قالبِ نعمت های مادی . معنی ابیات

بالا در عنوان حکایت آمده است بجز بیت آخر که کلید ِ فهمِ تمام ماجراست.کمون یعنی پوشیدگی و پنهانی

در کمون داشتن کسی , یعنی محروم ساختن کسی از رسیدن به چیزی. احرار جمع "حُرّ"، آزاد مرد و آزاده.

مصرع دوم اشاره دارد به آیۀ پنجم سورۀ دهر:

إِنَّ ٱلۡأَبۡرَارَ يَشۡرَبُونَ مِن كَأۡسٖ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا [ نیکان بنوشند از جامهایی آمیخته با کافور]

حتی در نسخ کمتر معتبر برای همخوانی بیشتر بیت با مفهوم این آیه به جای احرار، ابرار آورده اند. اما در

تصحیح نیکلسن همان "احرار" به معنی آزادگان آمده است. نخست چند نمونه از تفسیر شارحان بیاوریم:

انقروی می نویسد :" حقتعالی به بندگان خاص جز از شرابی که مفهوم ِ یشربون دارد و ابرار در عالم باطن

در جنت اعلی می نوشند، شراب دیگر نمی نوشاند///در این دنیا هم در جنان جانشان///می نوشند.(2)

پینارلی می نویسد: "خداوند، خاصانِ خویش را جز در حالت شُرب نگه نمی دارد." (3)

دکتر استعلامی نوشته است :"پروردگار برای خاصگان و واصلان، می معرفت را در هرجایی پنهان نمی کند

فقط در جامی که مزاج کافوری دارد یعنی درخشان و روشن است ، و این جام در تعبیری عارفانه دل ِ مردِ

واصل است که نور حق در آن می تابد." (4) و استاد کریم زمانی هم نوشته است : " حضرت حق اولیای

خاصّ ِ خود را از شراب ِ آزادگان باز نمی دارد،مگر در نوشیدنِ علنی آن ///// چرا که عوام النّاس آن را بر

نمی تابند.روشن است که مراد از این شراب، می ِ منصوری ست نه می انگوری/// اللهُ اعلم (5)

استادان ــ نه اساتید ــ نیکلسن و همایی در باره این بیت مهم که کلید فهم حکایت است،بحث نکرده اند.

و اما این تعابیر متفاوت در دو مطلب مشترکند. نخست آن که واژۀ "خاصگان" اشاره دارد به اولیاء صوفیه و

دیگر آنکه می ِ مورد اشاره در این حکایت، منصوری ست و نه انگوری . هر دو تعبیر، تنها بهره ای از منظور

مولانا را می رسانند و نه تمام آن را . این تعابیر جامعیّت ندارند و با معانی ابیات آینده نمی خوانند. مثلا از

چه رو آن دانشمند مست شد و دست در کنیزک زد و امثال آن . در گفتار آینده به این مهم می پردازیم .

ادامه دارد

زیر نویس ها

1 : نک؛ جعفری محمدتقی ــ نقد و تحلیل مثنوی ــ ج14 ص414

2 : شرح کبیر انقروی ــ ج15 ــ ص 1189 به اختصار . ترجمه دکتر عصمت ستار زاده

3 : گولپینارلی، عبدالباقی ــ نثر و شرح مثنوی شریف ــ ج6ص876 به اختصار؛ ترجمه دکترسبحانی

4 : استعلامی، محمد ــ شرح مثنوی ؛ ج6 ص 417

5 : زمانی،کریم ــ شرح جامع مثنوی معنوی ــ ج6ص1012 به اختصار

شهود مثنوی معنوی...
ما را در سایت شهود مثنوی معنوی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fzibarooze بازدید : 105 تاريخ : دوشنبه 25 مهر 1401 ساعت: 2:56