دیدار معنوی مثنوی ــ دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (22)

ساخت وبلاگ

دیدار'>دیدار معنوی مثنوی'>مثنوی

دیدار مثنوی در دژهوش ربا (22)

پس از آن مولانا از زبان شاهزادۀ بزرگین ابیاتی را بیان می کند که نشان دهندۀ لزوم "جانجهش" است

ابیاتی پر معنی که تا جاودان می تواند به هر دل غمناکی شادی و امید دهد .از بیت 3902 به بعد:

ای دلی که جمله را کردی تو گرم

گرم کن خود را و از خود دار شرم 16

ای زبان که جمله را ناصح بدی

نوبت تو گشت از چه تن زدی* ؟17

ای خِرَد! کو پند ِ شِکّر خای تو؟

دَور ِ توست؛ این دم چه شد هَیهای تو ؟ 18

ای ز دل ها برده صد تشویش را

نوبت ِ تو شد، بجنبان ریش را* 19

از غَری * ریش ار کنون دزدیده ای*

پیش از این بر ریشِ خود خندیده ای 20

وقت ِ پندِ دیگرانی های های

در غم ِ خود چون زنانی وای وای 21

چون به دردِ دیگران درمان بدی

درد ، مهمان ِ تو آمد تن زدی ؟ 22

بانگ بر لشکر زدن بُد ساز ِ تو

بانگ بر زن ! چه گرفت آواز تو ؟ 23

آنچه پنجه سال بافیدی به هوش

ز آن نَسیجِ* خود بغَلتاقی* بپوش 24

از نوایت گوش یاران بود خوش

دست بیرون آر و ، گوش ِخود بکش 25

سر بدی پیوسته ؛ خود را دم مکن

پا و دست و ریش و سَبلت* گم مکن ! 26

بازی آن ِ توست بر روی بِساط

خویش را در طبع* آرو در نشاط" 27

تفسیر اجمالی ابیات

ابیات 16 الی 19:* تن زدن؛ شانه خالی کردن ــ*ریش جنبانیدن؛ اظهار وجودکردن

ای دلی که همه نا امیدان را به راه می آوردی و میدان می دادی! حالا خودت را گرم کن و خجالت بکش

[ از این بی حالی و سست عنصری ] . ای زبانی که این و آن را اندرز می دادی و راهنمایی می کردی !

حالا نوبت خودت شد چرا خاموشی و از دل دادن به خویش شانه خالی کرده ای ؟ ای عقل من ! پندهای

شیرینت کجا رفتند و میدان داریت چه شد؟ ای کسی که مردم مضطرب را به آرامش دعوت می کردی!

حالا برای خود ریشی بجنبان و کاری کن !

ابیات 20 الی 23 : * غَر ؛ فاحشه و در مورد مرد یعنی مخنّث و مأبون؛ نوعی دشنام ست.

*ریش دزدیدن؛ ریش پنهان داشتن و خود را زن جلوه دادن و یا مردانگی عاریه داشتن و در

دو صورت منظور دوگانگی نمودن است.

می گوید ای عقل حالا که خود را به انفعال و مخنثی زده و در برابر سختی وا داده ای! حال آنکه پیش تر

برای دیگران مردانگی می نمودی، در واقع به ریش خود خندیده و مسخره این و آن شده ای . در وقت پند

دادن به دیگران های هو راه می اندازی و حالا در مورد خودت مانند زنان انفعال نشان داده آه و زاری به راه

انداخته ای. تویی که درمان درد دیگران بودی حالا درد به میهمانی تو آمده شانه خالی می کنی؟ تو که با

فریادت لشکرها را به جنگیدن فرا می خواندی و بر آنان نهیب می زدی ،حالا این فریاد ِ جنگ با مشکلات را

بر خودت بزن ، چرا صدایت گرفت؟

ابیات 24 الی 27 : *نَسیج؛ بافته ــ * بَغَلتاق؛ آنچه زیر زره می پوشیدند.ـ *سَبلت؛ سبیل

*طبع؛ میل و رغبتی که از ذات و سرشت آدمی بر آمده باشد.میل غریزی

[ ای عقل من!] از پارچه ای که سال ها هوشیارانه بافته ای ،حالا به وقت جنگ با مشکلات، پیراهنی زیر

زره خود بپوش . [ کنایه از اینکه آن پندهای شیرینت را در مبارزه با بلای عشق، در مورد خودت بکار انداز.]

از نوای آرامش بخش خود که برای دیگران گوشنواز بوده ، در این وقت مصیبت و پریشانی حاصله از عشق،

دستی بیرون بیاور و گوش ِ هوشت را بکش و بیدارش کن ! [ ای عقل من ! ای وجود من ! ] تا کنون همه

اوقات رهبر و پیشوا بوده ای ــ عقل تجربی همیشه ادعای فهم جهان را دارد ــ حالا [ در مصاف عشق]،

خود را پیرو و منفعل مکن و دست و پای جنگنده و مردانگی بر آمده از ریش و سبیل خود را از دست مده !

بازی بر صحنۀ نبرد از آن توست. نوبت ِ هنر نمایی تو آمده است .پس خود را به رغبت و نشاط در آور !

در تاویل انفسی می توان گفت : نفس جزوی که آمیزه ای ست از تن و روان فرد، به عقل ِ جزوی ِ آدمی

نهیب می زند،به جای راهنمایی کردن دیگران، اکنون در مبارزه با بلای عشق به پا خیزد و راهی بنماید.

ادامه دارد

کتاب گفتاری دیدار مثنوی در دژ هوش ربا (22)

https://t.me/didarmasnavi/2621

شهود مثنوی معنوی...
ما را در سایت شهود مثنوی معنوی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fzibarooze بازدید : 122 تاريخ : دوشنبه 25 مهر 1401 ساعت: 2:56